نوشته شده توسط : من

❶❷❸دانلود مقاله انگلیسی, ترجمه مقاله انگلیسی, مقاله ترجمه شده, مقاله انگلیسی حسابداری, مقاله isi ❸❷❶ ترجمه تخصصی انگلیسی به فارسی مقاله و متن, در رشته های مدیریت, اقتصاد و حسابداری ❷ تعویض مقاله پذیرفته می شود. در صورتی که به یکی از مقاله های این سایت نیاز دارید, بر اساس ارزش مقالات تبادل مقاله انجام می شود. لطفا درخواست انجام امور ترجمه یا مقاله ترجمه شده را بطور دقیق توضیح دهید و از طریق پیامک و سامانه پاسخگویی زیر به بنده اطلاع دهید تا در سریع ترین زمان ممکن به درخواست شما عزیزان پاسخ داده شود. contact me at: pakzad.mona71@yahoo.com 

 لینک سایت: www.ir-dic.mihanblog.com



:: بازدید از این مطلب : 1308
|
امتیاز مطلب : 189
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 شهريور 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : من

هوا به کلی فرق کرده بود، هرچند بهار شده بود ولی سردییه زمستون هنوز از تنش در نیومده بود .

احساس میکرد که قراره این روز به ظاهر گرم و روشن بهاری از اینی هم که هست هم سردتر و 
تاریکتر بشه .

ولی بهتر از همه میدونست که کاری نمیتونه بکنه .

اون به بیرون از شهر اومده بود تا شاید بتونه در خلوت مردانه اش با دل خود کنار آید .

دلی که راوییه خیلی از خوشبختی های زودگزر میتونست باشه .

صدایی که باد با خودش می آورد ،اگرچه سنگین، ولی برای دل پسرک خوش بود. 

صدای نی چوپانی که در خلوت خودش میزد . صدای آواز چوپانی که ...


خلوت بی تو معنا نداره ...

اینجا بدونه نازنینم صفا نداره ...


اون روز فردایه دیروزی بود که به انتظار روزی بهتر سپری شده بود. 

پسرک خوب میدونست کل تلاشش هم فقط میتونه مثل پرپر زدن مرغ قبل از سر بریدن باشه .

رشته افکارش به خاطر به یاد آوردن آخرین تماس تلفنییه عزیزش به هم ریخت . 

کسی که رفتن او بود باعث شده بود این دنیای زیبایه اهورایی رو پسرک تاریک و ظلمانی ببینه .


-- الو سلام داداش 

-- سلام عزیزم 

.

.

.

-- راستی اینم بگم من دیگه دارم میرم برای همیشه میخوام برم . میخوام ...

-- خوشبخت بشی آجینیه « آبجی » عزیزم .


خنده هایی که زورکی شده بود اشکهایی که یواشکی ریخته شده بودند.

پسرک دوست داشت داد بزنه . میخواست به گوش همه و همه برسونه که اون دختر غریبه ای که داداشی صداش میزنه ، نمیخواد داداشیه او باشه .

او میخواست فریادی رو بزنه که به گوش همه برسونه اون آجینیش نیست ، اون عزیزتر از جانشه ، اون زندگیشه ، اون عشقشه ، اون ...

ولی دختره دیگه رفته بود . اون همه ی اینها رو دونسته بود و رفته بود .


پسرک دست از تلاش کشیده بود و ادامه میداد با وجود اینکه از آخر قصه خوب خبر داشت ولی همچنان ادامه میداد.


کمبودی را در وجودش احساس میکرد که از سرنوشتی تاریک خبر میداد . 

کمبودی که به خاطر سرشت ناپاکی بود که یارانش ، همراهانه وجودش از آن رشته شده بودند . 

کمبودی مثل کمبود یه احساس ...

احساس برای خود زنذگی کردن ، همه ی زندگیش را برای کسی گذاشته بود که دیگه ... 


کم کم داشت شب میشد ،شبی که به خاطر وجود ظلمت زودتر راهش رو پیدا کرده بود . 

پسرک در آن شب تاریک به نور تنها شمع خیالیش بسنده کرده بود، به تنها پشت گرمییش که اون هم پوشالی بود .

ولی بازم تا اینجا کشنده بودش هر چند خیالی یا پوشالی.

اون تنها خاطراتی بود که از یگانه کسش جا مانده بود .که برای او تا اینجا کشیده شده بود .

ولی آخرش چی؟ 


پسرک در حالی که یه گوشه در آن صحرای سرد نشسته بود و زیر لب آهنگی رو زمزمه میکرد.

اون تنها کسی بود که بعد آن شکست سنگین باز هم حاضر نمیشد یه لحظه درباره ی عزیزش بد فکر کنه. 

برای تنها عزیزش زمزمه میکرد و میسوخت ...


ای به داد من رسیده ، تو روزهای خود شکستن 

ای چراغ مهربونی ، تو شبهای وحشت من 

ای تبلور حقیقت ، تویه لحظه های تقدیر 

تو شب رو از من گرفتی ، تو من رو دادی به خورشید


اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی 

برای من که غریبم تو رفیقی ، جون پناهی 


یاور همیشه مومن ، تو برو سفر سلامت 

غم من نخور که دوریت ، برای من شده عادت 


ناجییه عاطفه ی من ، شعرم از تو جون گرفته 

رگ خشک بودن من ، از تن تو خون گرفته ...


احساس کرد که تاریکی کم کم داره بر وجودش سایه می افکنه.

پسرکی که به چیزی غیر از عشق اعتقاد نداشت ، داشت برای عشقش پرپر میشد .


چشمهایی که به ماه هستی به تنها ماه بی کسییه همه خیره مانده بود.

اشک هایی که روی گونه های سرد در آن هوای به ظاهر گرم از سرمای بی برکته بی کسی یخ کرده ...

خونی که در دستهای سرد و بی احساسش به خاطر وجود خاره گلی که در دستاش فشرده بود، از دور پیدا بود.





و گل شب بو دیگه ، دیگه شبها بو نمیداد .

چون اون مرده بود ...


اما اون که مرده از عشق تا قیامت هر لحظه زنده ست ...



مرگ عاشق عین بودن، اوج پرواز یک پرنده ست ..

این داستان دست نوشته خودمه خواستید نظر بدید ممنون میشم


این بار واقعا کسی هستش که به تک تک فاتحه های شما نیاز داشته باشد . اگر نظر هم نمیدید حتما یه فاتحه بفرستید .



:: بازدید از این مطلب : 1155
|
امتیاز مطلب : 184
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 شهريور 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : من

If in doubt about your love,
dont continue, till you`ve not
pondered on it and made certain.
If you continue it, you have to wait
for falling into the pit
اگه به عشقت شک کردی...
تا در موردش تحقیق نکردی و به یقین نرسیدی 
ادامش نده
اگه ادامش دادی
منتظر افتادن توی چاله هم باش
آخه دالان عشق به اندازه ی کافی تاریک هست
چه برسه بخوای چشاتم ببندی.They say 'there`s a hair`s distance
between love and hate'
i know this,so when i was cheated ,
i raised a high stone wall instead of 
that hair,so to remain in love forever...
میگن بین عشق و تنفر به اندازه ی یه مو 
فاصله است
من اینو می دونستم...
واسه همین بود که وقتی بهم نارو زد
جای اون مو یه دیوار سنگی بلند کشیدم
تا همیشه عاشقش بمونم...


From the moment of entering love
try to empty your room
from knife, pill,acids and the like.
EVERYTHING FORBIDEN !...
you see, when you`re faced 
with treachery,
every one of these items becomes
as dangerous as a bomb.
از موقع ورودت به عشق
سعی کن اتاقت رو از چاقو و اسید و اینجور چیزا 
خالی کنی
همه چیز ممنوع....!!!!
آخه موقعی که خیانت می بینی
همه ی این وسایل عین یه بمب اتم خطرناک می شن.

Every body thinks love and falling in 
love is a good thing.
it may be so,
but someone who has tasted the
deadly taste of separation ,
would never dare to test love
even for a laugh...
همه فکر می کنن عشق و عاشقی
خیلی چیز خوبیه
شایدم این طوری باشه
اما اگه کسی طعم مرگ آلود جدایی رو چشیده باشه



:: بازدید از این مطلب : 1399
|
امتیاز مطلب : 186
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 شهريور 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : من

ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌ دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستتدارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌

دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم  گل نازم س جونم  دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌



:: بازدید از این مطلب : 1357
|
امتیاز مطلب : 187
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 شهريور 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : من

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو…

کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار…

هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که آرام 

میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم

دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ، درد دل میکند با 

خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ، حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری 

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ، و در 

رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را….

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش 

کردن تو باشم

درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود اما 

نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ، تمام 

نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم…

هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من 

هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند…

میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه 

عشق مرا بنویسند…

نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده 

میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ….

هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و 
هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد….



:: بازدید از این مطلب : 1361
|
امتیاز مطلب : 185
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 شهريور 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : من
با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.جهت حذف این مطلب وارد مدیریت وب خود شوید و از قسمت ویرایش مطالب قبلی ،مطلبی با عنوان به وبلاگ خود خوش امدید را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید...

:: بازدید از این مطلب : 1342
|
امتیاز مطلب : 184
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : 0 0 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد